محمد متینمحمد متین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

❤❤عزیز خاله❤❤

.....

الان یه هفته ست که مریضم و فردا امتحان عربی دارم هیچی نخوندم و به معلمم قول دادم 20 بشم. الان ساعت2:50 شبه و من باید برم بخوابم مامان و خاله ها دارن فیلم میبینند. مامانی و بابایی خوابنند. عزیز خاله دعا کن امتحانم را خوب بدم دوستت دارم .   بای  ...
25 فروردين 1392

......

سلام حدود سه ماه که من خاله شدم و شش ماه مونده تا عزیز دلم را ببینم من خاله اخری هستم و 15 سالمه و تو اولین نوه خانواده وتو 3خاله و یه مامان و بابای مهربون داری و یه مامان بزرگ و بابا بزرگ مهربون دوست دارم زودتر بغلت کنم و ببینمت من الان امتحانای ترم اول را باید خوب بخونم تا بتونم شاگرد اول کلاس بشم الان هم از امتحان ریاضی میام .من تنها 20 امتحان نیم ترم تو پایه اول بودم.ولی امتحان ترم زیاد آسون نبود و من خوب ندادم .ولی باید امتحان بعدی را عالی بدم (وای عربی !) فعلا باااااای ...
25 فروردين 1392

.....

سلام! هیسسس ...آخه همه خوابن! الان ساعت 3:53است.رفتم تو رختخوابم تا بخوابم اما خوابم نبرد اصلا هم حوصله درس خوندن ندارم گفتم یه سر بیام تو اینترنت و نینی وبلاگ !یکم از وبلاگها رو دیدم بعد با خودم گفتم بیام برای تو از این روزا بنویسم یه حس خیلی جالبیه خاله شدن!  نمیدونم چه شکلی ای ولی سال دیگه این موقع تو در کنار ما هستی. بابایی امروز اومد خونه ما(مامان بزرگت)یه چند دقیقه ای نشست و رفت الان مامان و خاله الهه تو اتاقشون دارن حرف میزنن. وای امتحان ریاضی ام رو خیلی بد دادم فک کنم 16و17بشم.اخه مریض بودم و نتونستم بخونم. امروز کلی عکس از لباسای خوشگل از  نت برات سیو کردم و به همه نشون دادم .مامانی میگه بعد از عید برات ...
25 فروردين 1392

.....

سلام الان ساعت 1:18 شبه و همه بیدارن.من و خاله ها(فاطمه-الهه) و مامانت تو اتاق هستیم و درحال صحبت کردن. مامان بزرگ و بابا بزرگ تو سالن مشغول صحبت هستند . امروز بابایی و عمو(مهدی)خونمون اومدند.راستی امروز خاله(نسرین)زنگ زد و حال تو هم پرسید.خاله خیلی به ما لطف داره و روزی که خبر اومدنت رو شنید با یه کیک خوشمزه به خونمون اومد . شنبه من و خاله فاطمه امتحان فیزیک داریم و تا الان هیچی نخوندیم. معلممون گفته از نیم ترم سختره.و هنوز مریضی ام بطور کامل خوب نشده و به خاطر همین نمیتونم زیاد درس بخونم.قراره شنبه با مامان بزرگ دکتر برم . امشب هوا خیلی سرده و به 5- هم رسیده . دوستت دارم . بای ...
25 فروردين 1392

دلنوشته ای برای تو...

سلام به عشق خاله سال نو مبارک چقدر زود گذشت تو 7 ماهه شدی یعنی 7ماهه که تو در کنار ما هستی چقدر زود بزرگ شدی و الان همه چیز را میفهمی ودرک میکنی! هر روزی که میگذرد دوست دارم زودتر تورا ببینم و در آغوشم بگیرمت اصلا باورم نمیشه که فقط دو ماه دیگه مونده تا بدنیا بیای فردا  شهادت حضرت فاطمه(س)است امروز روز خیلی خوبی بود و  امتحان ریاضی داشتم چندان بد ندادم و امتحان ورزش هم داشتیم از اونجا که من لای جزوه ی ورزش را باز نکرده بودم با بچه ها همگی تقلب کردیم و خیلی حال داد زنگ شیمی هم طبق معمول عالی بود و زبان فارسی هم که املا داشتیم و منم برای اولین بار آخرسالی نشستم املا خوندم آخه من همیشه...
24 فروردين 1392
1